دين و ديانت
آنگاه كاهني كهنسال گفت ما را از دين و ديانت سخن بگوي. پيامبر گفت: آيا من امروز از چيزي جز ديانت سخن گفتهام؟ آيا دين جز همان انديشهها و كردارهاي ماست؟ و آنچه از ديانت كه انديشه و كردار نيست، آيا غير از شگفتي و اعجابي است كه از روح سرچشمه ميگيرد، حتي در آن هنگام كه دستهاي ما سنگي را شكل ميبخشد يا در كارگاه بافندگي انگشت بر تار و پود مينهد؟ چه كسي ميتواند ايمانش را از اعمالش جدا كند؟ يا اعتقادش را از اشتغالش جدا بيند؟ چه كسي ميتواند ساعات عمر را در پيش چشم بگستراند و بگويد: اين ساعت براي خدا و آن ساعت براي خود؟ اين ساعت براي روح و آن ساعت براي جسم. تمام ساعات شما بالهايي هستند كه در فضا از نفْسي به نفْس ديگر پرواز ميكنند. آن كس كه خرقه تقوا را چون فاخرترين جامه خويش بر تن ميكند، همان بهتر كه عريان باشد، زيرا از پشت آن تنپوش تظاهر، باد و آفتاب در پوست او رخنه نخواهد كرد. و آن كس كه رفتارش را با موازين اخلاق ميسنجد، پرنده خوش آواز روحش را در قفس اسير ميكند. آزادترين آوازها از ميان ميلهها و سيمهاي قفس برنميخيزد. و آن كس كه عبادت برايش يك پنجره است كه هم ميتواند آن را باز كند و هم ببندد، هنوز خانه روحش را زيارت نكرده است، خانهاي كه پنجرههايش به پهنايي از يك بامداد تا بامداد ديگر گسترده است. زندگي روزمره شما معبد شما و دين شماست. هر زمان كه بدين معبد وارد ميشويد هر چه داريد را با خود ببريد، زيرا شما در پرستش خويش به مرتبهاي برتر از اميدهاي آنان پرواز نتوانيد كرد و نه ميتوانيد در حقارت و خواري به نقطهاي فروتر از ياس آنان درافتيد. و اگر ميخواهيد خدا را بشناسيد، به حل هزار معما نپردازيد. بلكه در اطراف خود نظر كنيد و او را ببينيد كه با كودكان شما سرگرم بازي است. و به آسمان نظر كنيد و او را مشاهده كنيد كه برابرتان راه ميرود و با رعد و برق دستهاي خود را دراز ميكند و با باران از آسمان به زمين ميآيد. او را خواهيد ديد كه در گلها لبخند ميزند و دستهاي خود را در شاخههاي درختان براي شما تكان ميدهد.
سه شنبه 12 بهمن 1389 - 1:17:34 PM